تربیت دلبندم

چند نکته ای  که در تربیت اخلاق بچه سودمند  است عبارتند از:

بچه را صادقانه و یکنواخت دوست بدارید از افراط و تفرییط  در ابراز محبت که موجب بدبختی او شود خود داری کنید

با بچه مانند یک فرد که دارای خصوصیات معینی است رفتار نمایید و منتظر نباشید که هر چه یکی کرده او نیز بکند

او را در زندگی اجتماعی شرکت دهید تا نوع خواه و مردم دوست شود

او را مطابق رسم و آیین روز بار آورید نه مطابق افکار خودتان که در زمانی غیر از زمان او سرچشمه گرفته است.

جرات ، اعتماد بنفس و شجاعت را در بچه پرورش دهید

انتقاد کم و تمجید زیاد کنید

درباره او در حضور دیگران صحبت نکنید

بیش از اندازه لازم به او امر و نهی نکنید

منتظر نباشید که بچه شما راز همه چیز را به اندازه شما و مثل شما بفهمد . سعی کنید وارد دنیای او بشوید و از دریچه چشم او همه چیز را ببینید و معانی را مطابق ذهن او ادراک کنید

از تعلیم هنر هایی که او را عضو مفید جامعه بسازد غفلت نورزید

عادل باشید و از رفتار متناقض و بی رویه بپرهیزید

هیچگاه نگذارید موضوعی بجر و بحث بکشد . مسایل اخلاقی را با احساسات و تعصب توام نسازید

در حق بچه خود همان ادب و احترام را مرعی دارید که درباره دوست خود مراعات می کنید

هیچگاه بچه را فریب ندهید و به دروغ نگویید

بچه ای که نتواند بازی کند نیروی حیات او بلا مصرف می ماند و در نتیجه عبوس و گرفته و آتشین مزاج و افسرده می گردد. برای غالب امراض بچه ها بازی و ورزش تنها علاج است فشاری که ، هر روز محیط بر اعصاب او وارد می آورد در اثر بازی رفع می گردد . بچه هایی که بازی و تفریحشان کم است زیاد گریه می کنند بهانه می گیرند و بی جهت اطرافیان خود را اذیت می کنند زیرا راهی دیگر برای بکار بردن انرژی خود ندارند.

 

بچه ای که ناگهانی تغییر رویه داده و عصبانی و تندخو شده ، ممکن است علتش یکی از موارد زیر باشد:

برادر  یا خواهر جدیدی پیدا نموده

بیشتر از معمول مورد ملامت و تحقیر قرار گرفته

زیاد کتک خورده و یا کسی دیگر در جلوی او تنبیه شده

نیت او غلط تعبیر شده

به نقص بدن و حقارت خود پی برده

مورد بی اعتنایی قرار گرفته و از نظر افتاده

خسته شده و یا مشغولیات کافی نداشته

از لولو و سایر چیزهای موحش  ترسانیده شده

در انجانم کاری دچار اشکال گردیده

غذای کافی نخورده و یا معاشر و همبازی نداشته

سر به سر او گذارده شده و یا چیزی از دستش قاپیده شده

بدون اطلاع قبلی از ادامه مشغولیاتش جلوگیری بعمل آمده است .

خانواده چیست؟

از بدو پیدایش انسان بر روی کره زمین، همواره زنان و مردان، با تشکیل کانونی به نام خانواده، عمری را در کنار یکدیگر گذرانیده و فرزندانی در دامان پرمهر خویش پرورانده و از این جهان رخت بر بسته اند.
طبیعی ترین شکل خانواده، همین است که هیچ عاملی جز مرگ نتواند پیوند زناشویی را بگسلد و میان زن و شوهر جدایی بیفکند.
کوشش مصلحان جامعه - مخصوصاً پیامبران خدا - این بوده است که نظام خانواده، یک نظام مستحکم و پایداری باشد و هیچ عاملی نتواند این کانون سعادت را متلاشی گرداند.
دنیای امروز که دنیایی مضطرب و پریشان است، علی رغم پیشرفت های حیرت انگیز علم و صنعت، در مسأله خانواده با مشکلات بزرگی روبه رو است.
در یک نگاه ظاهری متوجه می شویم که عناصر اصلی تشکیل دهنده خانواده، یک زن و یک مرد است که مطابق آداب و رسوم اجتماعی خویش با یکدیگر پیوند زناشویی بسته اند و بعد فرزند یا فرزندانی بر جمع آنها افزوده شده است.
خانواده را با همین نگاه ظاهری می شود تعریف کرد، ولی این اندازه کافی نیست، عمده این است که ببینیم چرا زن و مرد، به دنبال تشکیل زندگی مشترک می روند و آیا این یک نیاز فطری و طبیعی است یا - به قول مارکسیست ها که همه چیز را روبنای اقتصاد می دانند - یک نیاز غیر طبیعی و طبقاتی است.
شاید کسانی باشند - و هستند - که زناشویی آنها انگیزه اقتصادی دارد. پدری دختر خود را به خاطر سبک کردن هزینه زندگی به خانه شوهر می فرستد، یا برای استفاده از مزایای اقتصادى، دختر خود را به مرد ثروتمندی می دهد، همچنان که بعضی از مردان، دختری را به خاطر ثروت او یا ثروت پدرش به همسری انتخاب می کنند.
بعضی از ازدواج ها نیز به خاطر قدرت و موقعیت است، خانواده های قدرتمند و دارای موقعیت، در ازدواج های خود به این مسأله زیاد توجه می کنند؛ آنها می کوشند که از این راه، بر موقعیت و قدرت خود بیفزایند و نگذارند که از طبقه محروم، کسی به این خوان انحصاری دسترسی پیدا کند.
زیبایی هم یکی از انگیزه هاست. بسیارند کسانی که زیبایی اندام را اصل و محور می شناسند و به هیچ یک از ارزش های انسانی توجه نمی کنند.
در مجموع، برای کسانی که به خاطر مال یا جمال یا قدرت، تشکیل خانواده می دهند، خانواده، کانون بهره گیری مرد یا زن از ثروت یا قدرت یا زیبایی دیگری است و چون فلسفه تشکیل خانواده را همین امور می دانند، دوام و استحکام خانواده نیز در نظر آنها به همین امور بستگی دارد و هیچ مانعی نیست که با از بین رفتن آنها، زندگی خانوادگی نیز همچون سایه ای به دنبال آنها محو و زایل گردد.
البته، اسلام مخالف این نیست که زن و شوهر از مال و مقام و قدرت و جمال یکدیگر بهره مند شوند، اما به طور حتم، مخالف این است که: اساس تشکیل خانواده، این امور مادی و غیر قابل دوام باشد.
خانواده بر یک اصل و پایه مهم تری استوار است
این اصل باید شناخته شود تا زن و مرد، به هنگام بستن پیمان زناشویی گرفتار انحراف نشوند و تنها تکیه آنها بر همان اصل باشد و سایر چیزها را فرع قرار دهند.
ممکن است داشتن فرزند را اصل قرار دهیم، انسان میل دارد که ادامه وجود خودش را در فرزند بنگرد، علمای روان شناس، میل به مادر شدن را طبیعی زنان می دانند و انگیزه مادری را از انگیزه های بسیار قوی می شناسند؛ البته درباره انگیزه پدری اختلاف کرده اند.
به هر حال، وجود فرزندان، از ثمرات شیرین ازدواج است. مردان و زنانی که توانسته اند فرزندانی سالم و صالح تحویل جامعه دهند، احساس سرفرازی می کنند.
بنابراین، شاید به جا باشد اگر گفته شود که: تشکیل خانواده، به خاطر توالد و تناسل است، لیکن با همه اهمیتی که برای این جنبه قائلیم، نمی توانیم این را نیز اصل و پایه یگانه و منحصر به فرد قرار دهیم.
بسیارند خانواده هایی که صاحب فرزند نشده اند، یا فرزندی برای آنها نمانده است، مع الوصف، عشق و علاقه زنان و شوهران این خانواده ها به یکدیگر، به همان اندازه قوی است که سایر زنان و شوهران؛ در عین حال، جای انکار هم نیست که بعضی از خانواده ها به خاطر فرزند دار نشدن، متلاشی شده اند.