عشق چیست؟

شاید این سوال برای خیلی از ما تکراری باشه،ولی تا به حال به مفهوم کلی عشق پی بردید؟

شاید خیلی هامون فکر کنیم خب عشق یک احساس است ......  

آیا عشق یک احساس ابدی است؟ یا احساس جاری بودنه؟ احساس غم  یا احساس شادی یا احساس غم و شادی با هم؟آیا عشق یک بلاست که در آن هیچ راحتی و آسایشی نیست ودر آن فقط سختی و دوری و فراق است و وصالی نیست؟ 

واقعاً عشق چیست که با قدرتش می تونه دنیا را زیرو رو می کند؟  

.

تقدیم به تمام عاشقان بیشهری:

 

ای‌ که‌ می‌پرسی‌ نشان‌ عشق‌ چیست‌
عشق‌ چیزی‌ جز ظهور مهر نیست‌
عشق یعنی مهر بی‌چون و چرا
عشق یعنی کوشش بی‌ادعا
عشق یعنی دشت گل کاری شده
در کویری چشمه‌ای جاری شده
یک شقایق در میان دشت خار
باور امکان با یک گل بهار  

 عشق یعنی ترش را شیرین کنی
عشق یعنی نیش را نوشین کنی
عشق یعنی این که انگوری کنی
عشق یعنی این که زنبوری کنی
عشق یعنی مهربانی در عمل
خلق کیفیت به کندوی عسل
عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش
عشق یعنی یک نگاه آشنا
دیدن  افتادگان  زیر  پا
عشق یعنی تنگ بی ماهی شده
عشق یعنی ، ماهی راهی شده
عشق یعنی مرغ‌های خوش نفس
بردن آنها به بیرون از قفس
عشق یعنی جنگل دور از تبر
دوری سرسبزی از خوف و خطر
عشق یعنی از بدی ها اجتناب
بردن پروانه از لای کتاب
در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر
ای توانا ، ناتوان عشق باش
پهلوانا ، پهلوان عشق باش
عشق یعنی تشنه‌ای خود نیز اگر
واگذاری آب را بر تشنه تر
عشق یعنی ساقی کوثر شدن
بی پر و بی پیکر و بی سر شدن
نیمه شب سرمست از جام سروش
در به در انبان خرما روی دوش
عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از درمانده‌ای درمان کنی
عشق یعنی خویشتن را نان کنی
مهربانی را چنین ارزان کنی
عشق یعنی نان ده و از دین مپرس      
در مقام بخشش از آیین مپرس
هرکسی او را خدایش جان دهد
آدمی باید که او را نان دهد
عشق یعنی عارف بی خرقه ای
عشق یعنی بنده ی بی فرقه ای
عشق یعنی آنچنان در نیستی
تا که معشوقت نداند کیستی
عشق یعنی جسم روحانی شده
قلب خورشیدی نورانی شده
عشق یعنی ذهن زیباآفرین
آسمانی کردن روی زمین
هر که با عشق آشنا شد مست شد
وارد یک راه بی بن بست شد
هرکجا عشق آید و ساکن شود
هرچه ناممکن بود ممکن شود
درجهان هر کارخوب و ماندنی است
رد پای عشق در او دیدنی است
سالک آری عشق رمزی در دل است
شرح و وصف عشق کاری مشکل است
عشق یعنی شور هستی در کلام
عشق یعنی شعر، مستی؛ والسلام 


شعر از : زنده یاد مجتبی کاشانی                                        

 

 

به نظر شما عشق چیست؟ 

آیا تا حالا عاشق شدید؟

آیا هنوز پای عشقتان مانده اید؟  

نظرات شما بر روی صفحه اصلی وبلاگ نمایش داده خواهد شد.

منتظر نظرات زیبا و خواندنی شما هستیم. 

 

نظرات زیبای دوستان عزیز و بزرگوار: 

 

بزرگمهر:

سه شنبه 29 شهریور 1390 ساعت 18:42

عشق همه جز زندگیست
بدون عشق نتوان زندژی کرد
 

 

 

....کی!!!!مو؟؟؟؟ :

چهارشنبه 30 شهریور 1390 ساعت 21:38

 عشق از سه حرف تشکیل شده
عین -شین -قاف اینجوری تعریف شده
علاقه شدید قلبی معنیش شده
.....کی!!!!مو؟؟؟؟ 

 

 

 پسر آریایی :

پنجشنبه 31 شهریور 1390 ساعت 12:59

 

عشق توصیف شدنی نیست. فقط وقتی آدم عاشق بشه و لمسش کنه معنای واقعیشو میدونه.شکست در عشق فاجعه هست ولی بدتر از اون وقتیه که عاشق باشی و نتونی به معشوق ابراز کنی 

 

انجمن: 

شنبه 2 مهر 1390 ساعت 00:30

برای فاطمه
در بدرقه نوشتار زیبای او
*

گر نباشد عشق هستی نیستیست
تا نباشد عشق نبود هست و نیست
.
عشق باده  عشق خم و عشق جام
عشق حرف اول و  ختم کلام
.
عشق آتش عشق آب و خاک و  باد
عشق هست و عشق بود و هرچه باد
.
عشق چون موسی کلیم الله شدن
بر صلیب دوست روح الله شدن
.
عشق مهر و عشق شور و عشق وصل
عشق قهر و عشق هجر و عشق فصل
.
عشق عقل و فهم و عرفان و شعور
عشق دانائی و  بینائی  حضور
.
عشق نفس و عشق روح و عشق جان
عشق در رگ های جان چون خون دوان
.
شرح عشق اندر بیان ناگفتنیست
هرچه باشد در جهان جز عشق نیست
.
حاجی.  

 

علی 

 

دوشنبه 11 مهر ماه سال 1390 ساعت 7:10
عشق؟؟؟
عین
شین
قاف
علاقه بسیار زیاد به چیزی
اره من عاشقم عاشق خانوادم عاشق تیمم استقلال و از همه مهم تر عاشق هلیله ام
مطلبت عالی بود   
 
 

علیرضا:

چهارشنبه 13 مهر 1390 ساعت 00:01

من هیچ خیری از عشق ندیدم!فقط بدبختی و بیچارگی! واقعا دل میخواد دل.  که من داشتم اما جوری شد که دیگه ندارم.این همه سال عاشق بودم... با یه جواب نه جدا....!واقعا سخته.دوستی قبل از ازدواج همینه...!!!!!!!اه اه

 
آرام:

 

 

 درود خانمه فاطمه.
اولین روزی که این مطلب رو زدید من اومدم و دیدم و خواندم و از شعر استاد لذت بردم. خواستم کامنت بزارم اما دوست داشتم نظر خوانندگان وبت رو اول ببینم. هرچند حالا میبینم که دوستان فقط به یک سئوالت جواب دادند.
عشق از نظر من یه اتفاقه. یه اتفاق که توی قلب آدم میوفته. یه احساس خوبه که تمام وجودت رو در بر میگیره ریشه می دوونه و میتونه با دلت هر کاری بکنه و تو هرجا میخواد بکشونه.
عشق یه قدرته.
موفق باشی 

 

 

ممنون از لطف همه دوستان بزرگوار و عزیز 

پیروز و موید باشید 

فاطمه

پنجشنبه 14 مهر 1390 ساعت 21:52

راه حل

 داستانی زیبا و عبرت آموز

 روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.
کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند.

وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاهبردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت : اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود...
این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه  بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت.

دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت !

سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.

اگر خوب موقعیت را تجزیه و تحلیل کنید می بینید که سه امکان وجود دارد :

1. دختر جوان باید آن پیشنهاد را رد کند.

2.  هر دو سنگریزه را در بیاورد و نشان دهد که پیرمرد تقلب کرده است.

3.  یکی از آن سنگریزه های سیاه را بیرون بیاورد و با پیرمرد ازدواج کند تا پدرش به زندان نیفتد.

لحظه ای به این شرایط فکر کنید. هدف این حکایت ارزیابی تفاوت بین تفکر منطقی و تفکری است که اصطلاحا جانبی نامیده می شود. معضل این دختر جوان را نمی توان با تفکر منطقی حل کرد...

به نتایج هر یک از این سه گزینه فکر کنید، اگر شما بودید چه کار می کردید ؟!

و این کاری است که آن دختر زیرک انجام داد :

دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود !!!

در همین لحظه دخترک گفت : آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم ! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است ...!

و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است. نتیجه ای که 100 درصد به نفع آنها بود.

1.     همیشه یک راه حل برای مشکلات پیچیده وجود دارد.

2.     این حقیقت دارد که ما همیشه از زاویه خوب به مسایل نگاه نمی کنیم.

3.     هفته شما می تواند سرشار از افکار و ایده های مثبت و تصمیم های عاقلانه باشد.